"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"نمی دانم چه کسی وطن را فروخت؟ اما دیدم چه کسی تاوانش را داد"


کُنّا نُریدُ وطناً

نَموتُ مِن أجلِهِ

وَ صارَ لنا وطناً

نَموتُ علی یَدِهِ

*************************

ما وطنی می خواستیم

که به خاطرش بمیریم

و وطنی نصیبمان شد

 که به دستش می میریم

"احلام مستغانمی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از محمود درویش

* در کشوری که زندگی، تلاشی ست برای بقا، زیبایی وطن دردآور است/"هرتا مولر"

* رؤیاهای هلاک شده ی جوانی ام را پس بده/ من هم همه ی دختران سنگدل و گل های زنگ زده و ستاره های کور را به تو پس می دهم/ ای تبعیدگاهی که اسم سرزمین بر خود گذاشته ای.../"لطیف هلمت"

* به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوه اندوهی/ وطن جان خسته ام، پایان خوب داستانت کو؟/"حسین جنّتی"

* این دو را هم بخوانید:

الفقرُ یَفتحُ افواهاً کثیرةً

افواهَ الاحذِیَةِ ایضاً...

************

فقر دهان های زیادی را باز می کند

دهان کفش ها را هم...

 "فارس کامل ترجمه ی خودم"

//////////////////////////////

حُقوقُنا تَحَوَّلَت إلی أحلامٍ

******************

حقوقمان تبدیل شده است  به رؤیاهایمان

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"

/////////////////////////////////

* مردی از دیوانه ای پرسید: اسم اعظم خدا را می دانی؟ دیوانه گفت: «نام اعظم خدا، نان است امّا این را جایی نمی توان گفت» مرد گفت: «نادان! شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا، نان است؟» دیوانه گفت: «در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم؛ از آنجا بود که فهمیدم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه ی اتّحاد مردم نان است». /"مصیبت نامه ی عطّار نیشابوری ص 359"

* جز شعرهای کهنه، اعجازی نداریم/ مرغ مقوّاییم و آوازی نداریم!/ ما در قفس‌، استادِ پروازیم، امّا/ در کوهساران، میلِ پروازی نداریم/ سر در گریبان مانده‌ مثل شمع و دیگر/ جز سعیِ خاکستر شدن، رازی نداریم/ در لحظه‌ های جان‌ فشانی، از رفیقان/ بالای سر، جز شعله، دَمسازی نداریم/ ای اخم‌ های تو یگانِ ضد شورش/ ما بی‌ دلان، قصدِ براندازی نداریم/ حتی اجل هم پشتِ گوش انداخت ما را/ ما که برای زندگی، نازی نداریم/ از دخل و خرجِ زندگی، در قُلّکِ دل/ غیر از غمِ «بودن»، پس‌اندازی نداریم/ بگذار دیگر نقطه‌ ی پایانِ ما را/ جز دور خود چرخیدن، آغازی نداریم/"عبدالحمید ضیایی"

* ما روزی هزار بار می میریم/ در آتش اگر نسوزیم دریا غرقمان می کند/ از آلودگی اگر خفه نشویم امواج از پا درمان می آورد/ از گرانی اگر کمرمان نشکند امیدهای واهی نابودمان می کند/ ما مردمانی هستیم که هنوز لباس سیاه از تنمان در نیامده/ بلای جدید بر سرمان می آید/ معجزه ماییم که هنوز زنده ایم/"علی قاضی نظام"

* حرفِ دل همه ی مان را شاملو گفته آنجا که می گوید: برای تو/ برای چشم هایت/ برای من/ برای دردهایم/ برای ما/ برای این همه تنهایی/ ای کاش خدا کاری کند...

* کاش دست از آفرینش می کشیدی چند وقت/ یا رب از این آدمی انسان نمی آید به دست/"مصطفی علوی"

* خوابی ست که بین لرز و تب می آید/ جانی ست که از صبر به لب می آید/ بیهوده خروس لعنتی می خواند/ شب می رود و دوباره شب می آید/ "سید مهدی موسوی"

* گاهی دلم می خواهد/ زندگی ام را به دست کسی بدهم/ بگویم: این را می گیری؟/ و فرار کنم./"نجات ایشلر"

* یورتمه می رود زندگی/ حالمان حسابی بهم خورده است/ ما را به جایی می برد این اسب/ که ما نمی خواهیم.../ در این فیلم، بازی نمی کنیم/ فقط می بازیم/ این اسب، کمی آنسوتر/ در جایی ناشناخته/ ما را به زمین خواهد زد.../ "رسول یونان"

*  گلستان ساز زندان را بر این ارواح زندانی/"مولانا"

* ما درین انبار گندم می کنیم / گندم ِجمع آمده، گم می کنیم/ می نیندیشیم آخر ما به هوش/ کین خلل در گندمست از مکر موش/ موش تا انبار ما حفره زده ست / وَز فَن اش انبار ما ویران شدست/ اوّل ای جان دفع شرِّ موش کن/ وانگهان در جمع ِگندم، جوش کن/ گر نه موشی دزد در انبار ماست/ گنـدم اعمال چهل ساله کجاست؟/"مولانا"

* روز و شب های تاریکی را داریم می گذرانیم حق این مردم این زجر و فلاکت نیست...