"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"وقتی حواست نیست زیباترینی/ وقتی حواست هست فقط زیبایی/ حالا حواست هست؟"



أفتحُ کُلَّ نَوافِذِ قَلبی

یَدخُلُ حُبُّک

مِثلَ الشَّمسِ

وَ مثلَ العطرِ

وَ مثلَ النّورِ

************************

همه ی پنجره های دلم را می گشایم

عشقت وارد می شود

مثل خورشید

و مثل عطر 

و مثل نور

"عبدالعزیز جویده ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از سعید عقیقی

* تو چنان شجاع و ساکتی که فراموش کردم رنج می کشی/"ارنست همینگوی"

* چنان زیبایم من که اللّه اکبر وصفی است ناگزیر که از من می کنی/ زهری بی پادزهرم در معرض تو/ جهان اگر زیباست مجیز حضور مرا می گوید/ ابلها مردا/ عدوی تو نیستم من انکار توام/"احمد شاملو"

* من مانده ام تنهای تنها؟ نه/ تنهایی من جمعیّت دارد/ تنهایی من رهبری تنهاست/ که ظاهرا محبوبیّت دارد/"یاسر قنبرلو"

* در این جدال نفس گیر عشق با آدم/ نفس کشیدم از این عشق و آه پس دادم/ به هر دری که زدم روزگار یار نبود/ شبیه پنجره با انتظار همزادم/ اگرچه تجربه ی عشق جز فراق نبود/ تمام تجربه ها با تو رفت از یادم/ نه قفل بر قفسم می زنی نه می گذری/ به لطف و مرحمتت در اسارت آزادم/ تو اشتباه قشنگی که انتخاب شدی/ من اتّفاق بعیدی که دیر افتادم/ اگر سعادت همراهی ات به من نرسید/ تو در خیال منی من سعادت آبادم/"علی صفری"

* هر کسی یا شب می میرد یا روز/ من شبانه روز/"سجّاد افشاریان"

* با صدهزار زخم زبان زنده ام هنوز/ گردون گمان نداشت به این سخت جانی ام/"شهریار"

* به حکم عقل، عمل در طریق عشق مکن/ که راه، دور کند رهبری که دانا نیست/"نظیری نیشابوری"

* آمدم یاد تو از دل به برونی فکنم/ دل برون گشت ولی یاد تو با ماست هنوز/"مهدی اخوان ثالث"

* این را هم بخوانید:

أنا ایضاً اکتُبُ الشِّعرَ

وَ رُبَّما أجمل مِن الّذین تقرأینَ لَهم

الفرقُ هُوَ أنَّهُم یَضَعون قصائدَهم علی ورقٍِ

بَینما أنا أترُکُها عالِقةً مِثلَکِ فی رِئَتی...

****************************

من هم شعر  می نویسم

و چه بسا زیباتر از کسانی که اشعارشان را می خوانی

با این تفاوت که آنها شعرهایشان را روی کاغذ می آورند

حال آنکه من می گذارم مثل تو در ریه هایم بچسبند

"عدوان دعدوش ترجمه ی خودم"

* خراب باد وجودم اگر برای تو نیست/"مولانا"

* سلام...

"ننگرم در تو در آن دل بنگرم/ تحفه او را آر ای جان بر دَرَم/ با تو او چونست هستم من چنان/ زیر پای مادران باشد جَنان"


حتّی عِندَما کَبَرتُ

لَم أجِد مارکةً

تُشبِهُ تِلکَ السّاعةَ 

الّتی کانت تَرسِمُها اُمّی بِأسنانِها علی یَدی

*******************

حتّی زمانی که بزرگ شدم

مارکی شبیه به آن ساعتی

 که مادرم با دندان هایش روی دستم می کشید

 پیدا نکردم...

"محمّد خالد ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از مولانا

* پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد !!!/ داغ دید از من و تبخیر شد و حرف نزد !!!/ شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب !!!/ شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد !!!/ غصّه می خورد که من حال خرابی دارم !!!/ از همین غصّه ی من سیر شد و حرف نزد !!!/ وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند !!!/ خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد !!!/ صورت پر شده از چین و چروکش یعنی !!!/ مادرم خسته شد و پیر شد و حرف نزد !!!/"محمّد شیخی"

* زن پیانوست/ امّا مردان بی شماری نواختن نمی دانند/"نزار قبّانی"

* آنگاه که مرد بر دوش زنی تکیه نکند به فلج کودکان مبتلا می شود /"نزار قبّانی"

* زن برای عشق آفریده نشده بلکه عشق برای او آفریده شده است/"نزار قبّانی"

* قلب زن یک دالان هزار تو از لطافت و ظرافت است. اگر واقعا می خواهی زنی را تصاحب کنی باید بتوانی مثل او فکر کنی و اوّلین کار این است که روحش را تصاحب کنی، مابقی یعنی کالبد ملیح و شیرینش، پاداش فتح روح زن است/"کارلوس لوئیس سافون"

* زن ها آن شبی که دوستت دارم دلخواهشان را می شنوند با گوشواره می خوابند/"رسول ادهمی"

* اینها را هم بخوانید:

* فی رسالة امیرالمؤمنینَ إلی الحَسَنِ(ع)  لاتُمَلِّکِ المرأةَ مِنَ الأمرِ ما یُجاوِزُ نَفسَها فَإنَّ ذلکَ أنعَمُ لِحالِها وَ  أَرخَی لِبالِها وَ أَدوَمُ لِجَمالِها فَإنَّ المَرأةَ رَیحانَةٌ وَ لَیسَت بِقَهرَمانَةٍ/ در نامه ی امیرالمؤمنین به امام حسن آمده: زن را به کارهایی که فراتر از تحمّل اوست وادار مکن که اینگونه برای رعایت حال و راحتی خیال و دوام زیبایی او بهتر است زیرا زن گلی خوشبو است و پیشکار نیست/" کافی جلد 5 صفحه 510"

* مردی آن نیست که هر روز دلی را ببری/ مردی آن است که یک دل ببری پس ندهی/"اصغر عظیمی مهر" 

* قُوَّةُ الرَّجُلِ لاتُقاسُ بِعضُلاتِهِ بَل بِحجمِ الضَّحکةِ الّتی یَرسِمُها علی وَجهِ مَن یُحِبُّ/ قدرت و زور مرد با ماهیچه هایش اندازه گیری نمی شود بلکه با میزان لبخندی که به صورت کسی که دوستش دارد می آورد سنجیده می شود/"نزار قبانی ترجمه ی خودم"

* لاتجعَل نفسَکَ خیاراً ثانیاً لِأحدِهم کُن الأوَّلَ أو لاتَکُن/ هرگز انتخاب دوّم هیچ کس نباش یا اوّلی باش یا هیچ کس نباش/"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"

* پدرم عقیده داشت که یک زن نیرومند می تواند از یک مرد هم قوی تر باشد مخصوصا اگر توی دلش عشق هم باشد فکر می کنم یک زن عاشق تقریبا نابودنشدنی باشد/"جان اشتاین بک"

* و سپس این را هم بخوانید:

حینَ کانَت الأیّامُ تُهَدِّمُنی

کانَت أُمّی علی مُصلاها تَبنینی

***********************

آنگاه که روزگار ویرانم می کرد

مادرم بر جا نمازش مرا می ساخت

"فواز اللعبون ترجمه ی خودم"

* و در پایان این را :

سَیِّدنا علی بن ابی طالبٍ إقتَلَعَ بابَ خیبر بِیَدٍ واحدةٍ دونَ أیَّةِ مُساعدةٍ وَ عندما حَمَلَ جنازةَ فاطمةَ قالَ: أعینونی... یَتعَبُ قلبُ الإنسانِ حینَ یَتَعَلَّقُ الامرُ بِمَن یُحِبُّ وَ تَثقُلُ خُطُواتُهُ

سرورمان علی ابن ابی طالب درِ خیبر را با یک دست بدون هیچ کمکی از جا کند و وقتی جنازه ی فاطمه را حمل می کرد گفت: کمکم کنید... قلب انسان خسته می شود وقتی موضوع مربوط به کسی باشد که دوستش دارد و قدم هایش سنگین می شود/"ترجمه ی خودم"


"ما چلّه نشین شب آزادی خویشیم/ ای کاش که یلدای وطن را سحری بود"


عِندَما کانَ الجمیعُ یَتَحَدَّثُ عَن وطنِه

کُنتَ أنتَ حدیثی

*****************

وقتی همگان از وطنشان حرف می زدند

حرف من فقط تو بودی

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از بیداد خراسانی

* اینجا سرزمین ماست/ از سپیده دم عمر اینجا بوده ایم/ اینجا بازی کرده ایم/ عاشق شده ایم و شعر نوشته ایم/ ما اینجا ماندگاریم/"نزار قَبّانی"

* عشق به دیگری ضرورت نیست، حادثه است/عشق به وطن ضرورت است، نه حادثه/ عشق به خدا ترکیبی است از ضرورت و حادثه/"نادر ابراهیمی"

* اینها را هم بخوانید:

شخصٌ واحدٌ فقط سَیَمُرُّ فی حیاتِکَ

خطوطُ یَدَیهِ تُشبِهُ خارطَةَ وطنِکَ

ما إن یَسحَب کَفَّهُ مِن مُصافَحَتِک حتّی تَشعُر أنّک فی المَنفی

**********************************

تنها یک نفر از زندگی ات می گذرد 

که خطوط دستانش شبیه نقشه ی وطن توست

به محض اینکه دستش را از دست دادن با تو  بکشد احساس می کنی در تبعیدی...

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"

///////////////////////////////////////

وَ عندما أُقتَل فی یومٍ من الأیّامِ

 سیَعثُرُ القاتلُ فی جیبی على تذاکِرِ السفرِ

 واحدة الى السّلام

 واحدة الى الحُقولِ وَ المطرِ

 واحدة الى ضَمائر البَشرِ

 ارجوک الّا تُهمِل التذاکرَ

یا قاتلی العزیز

أرجوکَ أن تُسافِرَ

**********************

و هنگامی که در روزی از روزها کشته شوم

قاتل در جیبم بلیط های سفر را پیدا خواهد کرد

یکی به سوی صلح و آشتی

یکی به سوی مزارع و باران ها

یکی  به سوی وجدان های بشر

قاتل عزیزم

خواهش میکنم بلیط ها را نادیده نگیر

خواهش می کنم با آنها سفر کن

"سمیح القاسم ترجمه ی خودم"

/////////////////////////////////

وَ أنا الغریبُ بأرضٍ لااراک بها

********************

و من غریبه ام در سرزمینی که تو را در آن نبینم

" محمد المقرن ترجمه ی خودم"

///////////////////////////////////

تسألُ: ما معنی کلمةِ وطن؟

سیقولونَ: هو البَیتُُ وَ شجرةُ التوت 

وَ قنُ الدَّجاجِ وَ قفیرُ النحلِ

 وَ رائحةُ الخُبزِ وَ السَماءُ الاولی

وَ تسألُ: هل تَتَّسِعُ کلمةٌ واحدةٌ مِن ثلاثة احرف لِکُلّ هذه المحتویاتِ

وَ تَضیقُ بِنا؟

**********************

می پرسی واژه ی وطن به چه معناست؟

و خواهند گفت: به معنای خانه است و درخت توت

و لانه ی مرغ است و کندوی زنبور

 و بوی نان و  آسمان نخستین

و می پرسی: چگونه کلمه ای سه حرفی برای همه ی این محتویات وسیع است

 و برای ما تنگ؟

"محمود درویش ترجمه ی خودم"

* می گویند خانواده ی بلقیس با ازدواجش با نزار قبّانی به شدّت مخالف بودند ولی با وساطت دیگران به هم رسیدند...نزار می گوید: چند بار از بلقیس پرسیدم چرا با وجود مخالفت قبیله ات با من ازدواج کردی و دردسرهایش را به جان خریدی؟ و  هر بار بلقیس مرا مثل یک طفل در آغوش می کشید و می گفت" انتَ قبیلتی" یعنی قبیله ی من تویی...

* خیلی وقت است اینجا را به روز نکرده ام دل و دماغ نوشتن ندارم پُر واضح است که چرا. کامنت هایی را که جواب ندادم بعدا جواب می دهم فعلا به همین مقدار بسنده کنید...