"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"من چگونه بروم در ورق سال جدید؟/ که همه بودن تو مانده به تقویم قدیم"


إنّی أُحِبُّکَ فی بِدایاتِ السَّنةِ

وَ أنا أُحِبُّکَ فی نَهایاتِ السَّنَةِ

فَالحُبُّ أکبرُ مِن جَمیع الأزمِنَةِ

وَ الحُبُّ أرحُبُ مِن جَمیعِ الأمکِنَةِ

وَ لِذا أُفضِّلُ أن نَقولَ لِبعضِنا حبٌ سعیدٌ

ماذا أریدُ إذا أتى العامُ الجدیدُ

کم أنتَ طفلٌ فی سؤالک

کَیفَ تَجهَلُ یا حبیبی ما أُریدُ

إنّی أریدُکَ أنتَ وَحدَک

أیُّها المربوطُ فی حَبلِ الوَرید

کُلُّ الهَدایا لا تُثیرُ أُنوثَتی

لا العطرُ یُدهِشُنی 

وَ لا الأزهارُ تُدهِشُنی 

وَ لا الاثوابُ تُدهُشُنی 

وَ لا القمرُ البعیدُ

ماذا سَأفعَلُ بِالعُقودِ وَ بالأساورِ وَ بالجواهرِ

 أیُّها الرَّجُلُ المُسافرُ فی دَمی

ماذا سَأفعلُ فی کُنوزِ الأرض یاکنزی الوحید؟!

*****************************

در آغاز سال دوستت دارم

همچنان که در پایان سال

عشق بزرگتر از همه ی زمان هاست

همچنان که وسیع تر از همه ی مکان هاست

برای همین است که دوست دارم به همدیگر بگوییم عشق مبارک

می پرسی  در سال جدید چه می خواهم؟

چه سوال کودکانه ای می پرسی

چطور نمی دانی چه می خواهم؟

من تنها تو را می خواهم

که با رگ و جانم پیوند خورده ای

این هدایا حس زنانگی ام را برنمی انگیزاند

نه عطرها شگفت زده ام می کنند

نه گل ها

نه لباس ها

و نه آن ماه دوردست

با گردنبندها و دستبندها  و جواهرات چه کنم؟

ای مردی که در خون من جریان داری

با گنج های زمین چه کنم  ای تنها گنجینه ی من...؟!

"سعاد الصباح ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از ساناز یوسفی

* شعر داخل کلیپ از سعاد الصباح است..

این را هم بخوانید از ترجمه های سابقم هست:

فَکُلُّ السَّنَواتِ تَبدأُ بِکِ..

وَ تَنتَهی فیکِ..

سَأکونُ مُضحِکاً لَو فَعَلتُ ذلک،

لِأنَّکِ تَسکُنینَ الزَّمَنَ کُلَّهُ..

وَ تُسَیطِرینَ عَلى مَداخِلِ الوَقتِ..

إنَّ وَلائی لَکِ لَم یَتَغَیَّر.

کُنتِ سُلطانَتی فِی العامِ الّذی مَضى..

وَ سَتَبقینَ سُلطانَتی فِی العامِ الّذی سَیَأتی..

وَ لا أُفَکِّرُ فی إقصِائکِ عَنِ السُّلطةِ..

فَأنا مُقتَنِعٌ..

بِعَدالةِ اللَّونِ الأسوَد ِفی عَینَیکِ الواسِعَتَینِ..

وَ بِطَریقَتِکِ البَدَویَّةِ فی مُمارَسَةِ الحُبِّ...

******************************

و  همه ی سال ها با  تو آغاز می شود ..

و به تو ختم می شود ..

 خنده دار خواهم بود اگر این کار را انجام دهم

چرا که تو  در تمام زمان ها ساکنی ..

و ورودی های زمان را کنترل می کنی ..

علاقه ام به تو تغییری نکرده است.

تو در سال گذشته سلطان من بودی ..

و  در سال آینده  هم سلطان من خواهی ماند ..

و من در این فکر نیستم که تو را از قدرت کنار بگذارم ..

من قانعم 

به عدالت رنگ سیاه چشمان ژرف تو..

و به شیوه ی ابتدایی ات در عشق ورزیدن...

"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"

//////////////////////////

* خواب دیدم که تو با فصل بهار آمده ای/ باید  امسال بیایی بشوی تعبیرش/"الهه سلطانی"

* این بهار یک اتفاق خوب کم دارد/ رخ بده/"نسرین بهجتی"

* تو بیایی همه ی ثانیه ها، ساعت ها/ از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند/ "قیصر امین پور"

* مرا هر گه بهار آید به خاطر یادِ یار آید/ به خاطر یادِ یار آید مرا هرگه بهار آید/" شهریار"

* یادت همه روز خوشتر از عید/ کاین منشأ شادی جهان است/"وحشی بافقی"

* اندر دل من مها دل‌افروز توئی/ یاران هستند لیک دلسوز توئی/ شادند جهانیان به نوروز و به عید/ عید من و نوروز من امروز توئی/"مولانا"

* سال می ر فت که تحویل دهد حالش را/  یاد دل بردن و دل کندن تو افتادم/"یکتا رفیعی"

* ایّام ز دیدار شمایند مبارک/ نوروز بمانید که ایّام شمایید/این شعر از پیرایه یغمایی است که به اشتباه به مولانا نسبت داده شده است...

* ز مهجوران نشاط ماه و سال نو چه می پرسی؟/ که عاشق را به غیر از وصل، نوروزی نمی ماند/"صیدی تهرانی"

* کاﺷﮑﻲ ﺁﺧﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﻮز بهاری ﺑﺎﺷﺪ/ ﮐﺎﺷﮑﻲ در ﺑﻐﻠﺖ راه فراری ﺑﺎﺷﺪ/ ﮐﺎﺷﮑﻲ از همه ﻣﺨﻔﻲ ﺑﺸﻮد ﺍﻳﻦ شادی/ ﮐﺎﺷﮑﻲ وﺻﻞ ﺷﻮد ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻪ آزادی/ ﮐﺎﺷﮑﻲ ﺑﺪ ﻧﺸﻮد ﺁﺧﺮِ ﺍﻳﻦ ﻗﺼّﻪی ﺑﺪ/ ﮐﺎﺷﮑﻲ ﺑﺎز ﺑﺨﻮﺍبیم ... وﻟﻲ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﺪ .../"سید مهدی موسوی"

* خانه ی دل را تکاندم خانه ی دل را تکاند/ من به دور انداختم بدخواه او را، او مرا/ "علیرضا بدیع"

* آخرین لحظه ی این سال کجایی بی ما؟/ یار باید همه جا پیش عزیزش باشد/ " مهدی کمانگر"

* شکفتن از در این خانه تو نمی آید/ بهار منتظر من همیشه پشت در است/" حسین منزوی"

* که ام؟ مبارز سستی که در میانه ی جنگ/ به دست دشمنم افتاده است شمشیرم/ بهار بی تو رسیده ست و من چو مُشتی برف/ اگرچه فصل شکوفایی است می میرم/ "سجاد سامانی"

* در حیرتم از این همه تعجیل شما/ از این همه صبر و طول و تفصیل شما/ ما خیر ندیده ایم از سال قدیم/ این سال جدید نیز تحویل شما/ "جلیل صفربیگی"

* دیرگاهی است که افتاده ام از خویش  به دور/ شاید این عید به دیدار خودم  هم  بروم/"قیصر امین پور"

* بس که بد می گذرد زندگی اهل  جهان/ مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند/"صائب تبریزی"

* دوست داشتنت را از سالی به سال دیگری جا‌ به جا می کنم/ مثل دانش ‌آموزی که مشقش را در دفتری تازه پاک نویس می کند/ و در بهار رهایت می کنم/ تا بر چمن ‌های تازه بخوابی/ تا به صبحانه بپردازی با گنجشک‌ ها و ملخ‌ ها/ تو را دوست دارم/ این تنها شگردی است که آموخته ‌ام/ و دوست و دشمنم به آن حسادت می‌ کنند/ پیش از تو آفتاب و کوه ‌ها و جنگل ‌ها سرگردان بودند/ واژه ها سرگردان بودند/ و گنجشک‌ ها سرگردان بودند/ ممنونم که به مدرسه راهم دادی/ ممنونم که الفبای عشق را به من آموختی / و ممنونم که پذیرفتی معشوقه ام باشی/ "نزار قبانی"

* مِهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت؟/ یا همین سال جدید!/ باز کم مانده به عید!/ این شتاب عمر است/"فرامرز عرب عامری"

* ماجرای شاد باد و بید را باور ندارم/ عطر موهایت نباشد عید را باور ندارم/ عید باید لا‌به‌لای جنگل موی تو باشم/ عید در آبادی تبعید را باور ندارم/ من به گرمای تو محتاجم، به خورشید حضورت/ بی حضورت گرمی خورشید را باور ندارم/ با تو می‌پنداشتم زیباترین صبح جهان را/ آه، این نوروز بی امید را باور ندارم/ من شهید بوسه های تلخ و شیرین تو هستم/ دیگری جز من تو را بوسید را باور ندارم/ " ناصر حامدی"

* تنهایی/ جایِ دوری نمی رود/ فقط از آغوش یک فصل/ به آغوشِ فصلِ دیگری کوچ می کند/ حالا هم که بهار می آید/ تا خودش را در آغوشِ زمستان بیندازد/ و برف ها از خجالت آب شوند/ تنهایی، هم چنان جای دوری نمی رود!/"نسترن وثوقی"

* بهار پیش از آنکه حادثه ای در طبیعت باشد، حادثه ای ست در قلب آدمی/ و پیش از آنکه در طبیعت محسوس باشد در حسّی انسانی وقوع می یابد/ این در بهاران گل نیست که باز می شود/ گره های روح انسان است/"نادر ابراهیمی"

* این را هم بخوانید:

کیفَ إبتهاجُکِ بالنیروزِ یا سَکَنی؟

وَ کُلُّ ما فیه یَحکینی وَ احکیهِ

فَنارُهُ کَلَهیبِ النّار فی کَبدی

وَ ماءُهُ کَتوالی عَبرتی فیه

**************************

دلارامم چگونه از آمدن نوروز خوشحالی؟

در حالی که حکایت من و نوروز مثل هم است

آتشش شبیه زبانه ی آتش جگرم است 

و آبش شبیه اشک های ریزانم

"النُویری ترجمه ی خودم"

* نوروز رُخت دیدم خوش اشک بباریدم/ نوروز و چنین باران باریده مبارک باد/"مولانا"

* پایان امسالتان سبز... آرزویم برایتان این است که  مهربان باشید... خوبی ها را برای هم بخواهید در رأسِ انسانیّت... تا کمی گرم تر شوید. امیدوارم در سال جدید چشمانتان از عشق بگریند ... هرگز برای عشق هایی که نثار دیگران کردید افسوس نخورید...شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید بخشیدید... زندگی طعم دارد طعمش را بچشید...