هذا قَلبی...
مِن هُنا مَرَّ القُساةُ
***************
این قلب من است
سنگ دل ها از اینجا گذشتند...
"سوزان علیوان ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از فاضل نظری: من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه/ تیرم به خطا میرود امّا به هدر نه!/ دلخون شدهی وصلم و لبهای تو سرخ است/ سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نه/ با هرکه توانسته کنار آمده دنیا/ با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!/ بدخُلقم و بدعهد، زبان بازم و مغرور/ پشت سر من حرف زیاد است! مگر نه؟/ یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد/ یک بار دگر ...بار دگر... بار دگر... نه!...
* نی ام به هجر تو تنها، دو همنشین دارم/ دلِ شکسته یکی ، جان ِبی قرار یکی/"حزین لاهیجی"
* قرار بود فراقت، وصال داشته باشد/ قرار بود وصال، احتمال داشته باشد/"نورا نریمان"
* در بین جمعیّت گُم ات کردم/ سالِ هزار و سیصد و گریه/ سالی که قبل از عیدِ نوروزش/ یک شالِ قرمز کرده ای هدیه/ هر روز دنبالِ تو می گردم/ آخر به غربت می کشد کارم/ دقّت کنی می بینی ام در شهر/ یک شالِ قرمز بر سرم دارم/ لعنت به من که دوستت دارم/ لعنت به قرمزهای بعد از تو/ دیروزها همراه من بودی/ لعنت به این فردای بعد از تو/ می خواستم بال و پَرم باشی/ یک تاجِ گل روی سرم باشی/ عاشق کنی کلِّ جهانم را/ آن نیمه ی بهترترم باشی/ امّا نشد رفتی امان از عشق/ من هم برایت شعر می ریسم/ پاییز غوغا می کند اینجا/ هر شب به یادِ رفتنت خیسم / پس لرزه های رفتنت را هم/ بردار و از این شهر راهی شو/ هی خواستم مالِ خودم باشی/ اصلاً اسیرِ هر که خواهی شو !/ مِهرِ زیادی هم زیان دارد!/ می خواهمت می خواهمت کشک است/ بیرون برو از عمـقِ احساسم/ در را به روی عشـق خواهم بست/" مریم قهرمانلو"
* جایی خواندم یونانی ها آگهی ترحیم نمی نویسند فقط یک سؤال هست که بعد از مرگ هر کسی می پرسند: آیا او عشق واقعی را بدست آورد؟
* این صورتش بهانه ست/ او نور آسمان ست/ بگذر ز نقش و صورت/ جانش خوش ست جانش/"مولانا" به به :-)
* همین...