دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم؟
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟
****************************************
یعیبوننی اصدقائی لماذا وهبتک قلبی؟
یجب علیهم اولا ان یسألوک لماذا انت هکذا رائعة؟
"سعدی شیرازی برگردان به عربی از خودم"
* عنوان پست از ساره دستاران: دلتنگم/ و این درد کمی نیست/ که پشت هیچ خط تلفنی/ صدای تو نیست/ دلتنگم/ و این درد کمی نیست/ که رو برمیگردانم و/ جای تو خالی است ....
* تنهایی من رنگ غمگین خودش را داشت/ یک جور دیگر بود، آیین خودش را داشت/ تنهایی من بوی رفتن ، طعم مُردن بود/ تنهایی ام ردّ طنابی دور گردن بود/ بعضی مواقع دردسر میشد، زیادی بود/ بعضی مواقع یک سکوت غیرعادی بود/ هربار یک آیینه می شد، روبرویم بود/ هربار مثل استخوانی در گلویم بود/ تنهایی من تیغ سرخی توی حمام است/ تنهایی من زخمِ شعری بی سرانجام است/ تنهایی ام در های و هوی کوچه ها گم نیست/ تنهایی من مثل تنهایی مردم نیست /"حامد ابراهیمپور"
* همین...
سلام بانو.روز خوش.خیلی اتفاقی اینجا رو دیدم.از ترجمه های خیلی خوبت لذت بردم دست مریزاد.یک دل سیر هم شعر زیبا خوندم اینجا.ممنون
سلام. خیلی ممنون
من صبورم اما
به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم میبندم
من صبورم اما
چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما
آه ، این بغض گران
صبر چه می داند چیست
حمید مصدق
دستت را به من بده
جایی برای من باز کن
برای رسیدن به تو و فهمیدن
تو
ورای دیوانگی شاعری
بگذار دیگران
خلوتی برای
لمس کلمات داشته باشند
و عشق به تلف کردن
عشق
به خاطر من
دستت رابه من بده
مایا آنجلو
با درود خانم متولی عزیز
یک سوال داشتم :
آیا ترجمه شعر کهن با شعر نو فرقی دارد ؟
با تشکر از شما
با مهر
سلام جناب زیادلو. نه ترجمه ی متون با هم فرقی ندارند.
عشق نامی آشنا بر زبان همه
چون طعم چایی
که هرروز مینوشیم
و لمسش چه سرد و تلخ
گاهی هوس قند مینوشاند به ما عشق را
و تپش قلب
و گاه بیقراری
چه خوش طعم و جگر سوز است
این حس ناب دوست داشتن
من عشق از دهن افتاده را نمی خواهم
روزگارم سرشار از دوست دارم های لب سوز باد...
سلام دریاجان. ممنونم
ســلااام
عالی بود
سلام ایمان
من حسادت میکنم حتی به تنها بودنت...، من به فرد روبه رویی لحظه ی خندیدنت/ من به بارانی که با لذت نگاهش میکنی..،یا نسیمی که رها میچرخد اطراف تنت/ من حسادت میکنم حتی به دست گرم آن..،شال خوشرنگی که میپیچد به دور گردنت/وقتی انگشتان تو در گیسوانت میدود..، من به ردمانده از اینجور سامان دادنت/اینکه چیزی نیست، گاهی دل حسادت کرده به عطرپاشیده ازآغوش تو بر پیراهنت......
سلام. شعر رو خیلی دوست داشتم. ممنونم
همین . . .
همین