أینَ کُنتَ ذلکَ المساءَ
حینَ شاهَدتُ آخِرَ عودِ ثِقابٍ یَنطَفِیءُ فی العالمِ
وَ کُنتُ وَحدی؟...
***********************
تو کجا بودی آن شب
وقتی که دیدم آخرین چوب کبریت در دنیا خاموش می شود
در حالی که تک و تنها بودم؟
"غادة السمّان ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از جلیل صفربیگی
* این را هم بخوانید:
إن ضاقت بِکَ الدنیا فأنا تِلکَ السیجارةُ
***************
اگر از دنیا به تنگ آمدی من آن سیگارم( که آرامت می کند)
"عربیات ترجمه ی خودم"
////////////////////////////////////
* و سپس این را:
کُنتُ اُدَخِّنُ مِئَةَ سیجارةٍ فی الیومِ
وَ تَوَقَّفتُ عَنِ الاِنتِحارِ بِبُطولَةٍ
وَ الآنَ اُحاوِلُ التَّوَقُّفَ عَن تَدخینِ إمرأةٍ واحدةٍ
فَلا أستَطیعُ...
*********************
صد نخ سیگار در روز می کشیدم
و قهرمانانه جلوی این خودکشی را گرفتم
و حالا تلاش می کنم تنها یک زن را ترک کنم
و نمی توانم...
"نزار قبانی دوست داشتنی ترجمه ی خودم"
//////////////////////////////////////////
* با نگاهش ساغری سرشار دستم می دهد/ چشم مستش باز دارد کار دستم می دهد/ شب که بی او می نشینم غم رفیقم می شود/ می نشیند پیش من سیگار دستم می دهد/ساعت دیواری آهی می کشد سر می رود/ لحظه هایی خسته و تبدار دستم می دهد/ انتظار سرد یک فنجان خالی روی میز/ حسرتی تلخ و ملالت بار دستم می دهد/گفته بودم شعر بی شعر امشب امّا یاد تو/ باز دارد کاغذ و خودکار دستم می دهد/"سعید سلیمانپور"
* دیشب دو سه نخ حسرت و سیگار کشیدم/ چشمان تو را در دل بیمار کشیدم/ پُک های من اندازه ی تنها شدنم نیست/ بی فایده از دست و لبم کار کشیدم/ تا صبح به دیوار شدم خیره و آخر/ تصویر تو را سینه ی دیوار کشیدم/ افسرده و دلتنگم و دیوانه ی عشقت/ چنگی به دلم از سرِ آزار کشیدم/ در خلوتِ تنهاییِ ایامِ جدایی/ بس زجر که از رفتنِ دلدار کشیدم/ بسیار و کمش مسئله ای نیست که دیگر/ دندان طمع از کم و بسیار کشیدم/ "یاسر رشیدپور"
* تو شبیه آخرین سیگار پدرم هستی/ که برای همیشه ناتمام ماند/ اینگونه است که می ترسم بمیرم و برای آخرین بار نبوسیده باشمت/"لیلا کردبچه"
* پدربزرگ مُرد از بس سیگار می کشید. مادربزرگ ساعت زنجیردار او را که به جلیقه اش وصل می شد به من بخشید بعدها که ساعت خراب شد ساعت ساز عکسی به من داد که در صفحه ی پشتی ساعت مخفی شده بود. دختری که شبیه جوانی مادربزرگ نبود... پدربزرگ چقدر سیگار می کشید.../لا ادری
* مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز/ مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز/"علیرضا آذر"
* بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقط/ زندگی لبخند معنادار می خواهد فقط/ چشم ها به اتفاق تازه عادت می کنند/ سر اگر عاشق شود، دیوار می خواهد فقط/ با غضب افتاده ام از چشم های قهوه ایت/ حال و روزم قهوه ی قاجار می خواهد فقط/ حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی/ حرف حق هر جور باشد دار می خواهد فقط/ نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی/ انتظار دیدنت تکرار می خواهد فقط/ بغض وقتی می رسد، شاعر نباشی بهتر است/ بغض وقتی گریه شد، خودکار می خواهد فقط/ چشم های خیسم امشب آبروداری کنید/ مرد جای گریه اش سیگار می خواهد فقط/ "علی صفری"
* پلک بر پلک می فشاری و می دانی آنچه تمام می شود تویی و نه اندوه/"علیرضا روشن"
* و در پایان این را بخوانید:
مَن یَترُک عیناک حزینةً وَ یَذهب
هَل یَستَحِقُّ أن تَنتَظِری عَودَتَهُ؟
***************************
آنکس که چشم هایت را در حالی که اندوهگین بودند رها کرد و رفت
آیا لیاقت این را دارد که منتظر برگشتنش باشی؟
"عربیات ترجمه ی خودم"
* شما را نمی دانم امّا من هرگز به آدم ها شانس دوباره نمی دهم... معتقدم اگر احساس کردی به جایی تعلّق نداری باید خیلی زود آنجا را ترک کنی و هرگز برنگردی مهم نیست آنجا خانه باشد، شهر باشد، کشور باشد یا قلب یک نفر...