لا تُحِب مِن بَعدی شخصاً عادیّاً
علی الاقلِّ أهزِمنی بِشخصٍ أفضل منّی
حتّی لا أموت مَرَّتَینِ
********************
بعد از من عاشق یک فرد معمولی نشو
حداقل مرا با کسی بهتر از من شکست بده
تا دوبار نمیرم...
"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از علیرضا آذر: خاطرت هست روزگارم را؟ جایگاه مقدسی بودم/ وزنِ یک عشق روی دوشم بود من برای خودم کسی بودم/ من برای خودم کسی هستم دور و بر خُرده عشق هم کم نیست/ آنکه دل از تو بُرد هر کس هست، بندِ انگشتِ کوچکم هم نیست/"علیرضا آذر"
* پرسیدی: "از عُشّاق من مانده کسی دیگر؟"/ گفتم : "خدا برکت دهد؛ آری بسی دیگر"/ عاشق تر از من در جهان اما نخواهی یافت/ بیهوده می گردی به دنبال کسی دیگر/ لب های تو آماده ی جنگ و ستیزی نو/ لب های من در حسرت آتش بسی دیگر/ افتاده ام از بند مویت در شب چشمت/ افتاده ام از محبسی در محبسی دیگر/ ای عشق! می بینی که چون اسباب بازی، باز/ افتاده ای در دست طفل نورسی دیگر.../"رضا یزدانی"
* آغوش تو دنیای آن بیگانه خواهد شد/ با دست شومش گیسوانت شانه خواهد شد/ با من شکوهی داشتی با او نخواهی داشت/ قصری که جای جغد شد ویرانه خواهد شد/ افسانه ی خوشبختی ات گمنام خواهد ماند/ گمنامی بدبختی ام افسانه خواهد شد/ پنهان شدی تا مثل از ما بهتران...آری/ کرمی که خود را گم کند پروانه خواهد شد/ هر شب که می پیچد به اندام تو همخوابت/ از بوی من در بسترش دیوانه خواهد شد!/"مهدی فرجی"
* مرا خود کُشتی امّا یادِ من بسیار خواهی کرد/ "صیدی تهرانی"
* می روم نم نم و جهانم را ساکت و سوت و کور خواهی کرد/ لهجه ی کفش هات مُلتهب اند بی شک از من عبور خواهی کرد/ در همین روزهای بارانی یک نفر خیره خیره می میرد/ تو بدی کردی و کسی با عشق از خودش انتقام می گیرد/"علیرضا آذر"
* چه گویمت که به دل بی رُخَت چه حال گذشت؟/ غمت مباد اگر غم، وگر ملال گذشت/"خضری لاری"
* یکی از گوشه نشینانِ زُهد، من بودم/ به باد داد هوای تو نام و ننگ مرا/"صیدی تهرانی"
* من می روم جایی که جای دیگری باشد/ از شانه های تو پناه بهتری باشد/ زندان تاریک تو راه چارهای دارد؟/ پس من چطوری آمدم؟ باید دری باشد/ یک عمر «صرف»ات کرده ام دیگر نخواهم کرد/ غیر از تو شاید مثل «رفتن» مصدری باشد/ عیبی ندارد هرچه میخواهی ببارانم/ بگذار این پایان گریه آوری باشد/ آنکه تمام هستی اش را سوخت پای تو/ نگذاشتی یکبار مرد دیگری باشد/ پرواز را از تخم چشمانم درآوردی/ حالا چه فرقی میکند بال و پری باشد…/"مهدی فرجی"
* پیدا بکن یک آدم آدم تری را/ و شانه های محکم و محکم تری را/ آقای خوبی که دلش سنگی نباشد/ معشوق های دوستت دارم تری را/ من را رهاکن، هرچه می خواهی تو داری/ از دست خواهی داد چیز کمتری را/ با گیسوانت باد بازی کرد و رقصید/ و زد رقـم آینده ی درهم تری را/ تو آخر این داستان باید بخندی/ پس امتحان کن عاشق بی غم تری را/ من می روم آرام آرام از همه چیز/ هرروز می بینی من مبهم تری را/ من را ببخش، از این خداحافظ٬ خداحا .../ پیدا نکردم واژه ی مرهم تری را/ "سیدمهدی موسوی"
* عمری است از آن سوی عدم می آیم/ گاهی به سر و گه به قدم می آیم/ هرچند به باد می دهند اجزایم/ تا یادِ تو می کنم به هم می آیم/ "بیدل دهلوی"
* عشّاق تو مُردند و غم و درد تو بُردند/ این طایفه چیزی نگذارند به وارث/"فیضی دکنی"
* وصالم خجلت یار است و هجرم آتش هستی/ همان نسبت که گل با خار دارد او به من دارد/"صیدی تهرانی"
* نمی دانم که را قاصد کنم از مَحرمان یا رب/ به سویش شوق را گر می فرستم دیر می آید/"صیدی تهرانی"
* از قیدِ خط و زلف امید نجات هست/ بیچاره عاشقی که شود مبتلای چشم/"صائب تبریزی"
* اینجا دلی به یاد دلی بی قرار نیست/ اصلا کسی به شوق تو در انتطار نیست/ بیهوده می روی به تماشای روی ماه/ در خانه های شهر کسی روزه دار نیست/ رفتم کنارِ تربتِ مجنون ولی دریغ/ دیدم که هیچ دسته گلی بر مزار نیست/ رسوا شدن طبیعت عشق است غم مخور/ پایان این مسیر به جز چوبِ دار نیست/ گفتی چگونه دل به تو دادم عجیب بود/ گفتم که در محبت تو اختیار نیست/ باید برای بُردنِ او عاشقانه باخت/ وقتی که عشق قاعده اش جز قمار نیست/ حالا چه چیز مانده از او گریه کرد و گفت/ جز حسرتی عمیق از او یادگار نیست/"مجید ابوفاضلی"
* جلال آل احمد در سال های دور از سیمین دانشور برایش نوشت: با هر کس حرف می زنم اولین کاری که می کنم این است که حلقه ام را طوری به رُخش بکشم که او از من بپرسد که ازدواج کرده ای؟ و من حرفم را به تو بکشانم و بعد عکس تو را نشانش بدهم :-)
* شعر هم مثل قرص برای مریض قطع امید شده بی فایده است/ باید ببینمت/"پویا جمشیدی"
* آخرین چیزی که انسان محکم نگه می دارد/ اغلب دستِ کسی است/"پوستین گردر"
* این را هم بخوانید با ترجمه ی خودم:
بَعدَ نهایةِ الحَربِ وَجَدوا رسالةً فی جیبِ أحَدِ الجُنودِ یَقولُ فیها: "لَقَد کانت حَبیبتی أشَدَّ قَسوَةً مِنَ الحَربِ..."
بعد از پایان جنگ نامه ای را در جیب یکی از سربازان پیدا کردند که در آن می گوید: معشوقه ی من از جنگ هم بی رحم تر بود...
و پیروش این شعر را بخوانید :
تو که تنها امید انقلابی های تاریخی/ تو که صد یاغی دلداده در کوه و کمر داری!/ تو که سربازهای عاشقت در جنگ ها مُردند/ ولی در لشکرت سربازهای بیشتر داری/ تو که در انتظار فتح یک آینده ی خوبی/ بگو از حال من در روزهای بد خبر داری؟/"حامد ابراهیم پور"
* اگر محسن چاوشی نبود من با کی زمزمه می کردم: "مطمئن باش کسی قادر نیست منو از عشق تو برگردونه" واقعا اگر چاوشی نبود قرار بود چی زمزمه کنیم؟ این خارجی ها چکار می کنند چاوشی ندارند؟ :-)
* چون بگذرد خیال تو در کوی سینه ها/ پایِ برهنه دل به در آید که جان کجاست؟!/"مولانا"