"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"از قیدِ خط و زلف، امیدِ نجات هست/ بیچاره عاشقی که شود مبتلای چشم"

عَیناک 

کانَ جَمالُها مَوتاً لَنا

وَ الموتُ فی عینیک خَیرُ مَماتٍ...

*********************************

زیبایی چشمانت

 باعث مرگ ما بود

و مردن در چشمانت بهترین مرگ است...

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"



*  عنوان پست از صائب تبریزی

 یا تمنّای وصال تو مرا خواهد کشت/ یا تماشای جمال تو مرا خواهد کشت/ باز در جلوه ی ناز آمده ای همچو نهال/ جلوه ی ناز نهال تو مرا خواهد کشت/ روز وصل است تو در کُشتن من تیغ مَکِش/ که شبِ هجر خیال تو مرا خواهد کشت/ چند پرسی که تو را زار کُشَم یا نَکُشَم؟/ جهد کن ورنه خیال تو مرا خواهد کشت/ شاه من تا به کی این سرکشی و حشمت و ناز؟/ وه! که این جاه و جلال تو مرا خواهد کشت/ گم شدی باز هلالی به خیال دهنش/ این خیالات محال تو مرا خواهد کشت/"هلالی جغتایی"

* باز هم کشته و بازنده ی این جنگ منم/ که تو با لشکر چشمانت و ... من یک نفرم !/"محسن نظری"

* از تو/ فقط چشم هایت را دیده ام/ همین کافی ست/"رضا کاظمی"

* من کزین فاصله غارت شده ی چشم توام/ چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟!/"سید حسن حسینی"

* تا چشم تو دیدیم ز دل دست کشیدیم/ ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم/  "کلیم کاشانی" 

به من می گفت: "کم حرف می زنی..." باور کنید هر کس چشمانش را می دید الفبا یادش می رفت...!/"آیدین دلاویز"

شیفتگی آن است که شما چشمان زنی را دوست بدارید بی آنکه رنگ آن  را به یاد آورید/ "گوته"

* و چشم های تو/ همان کافه ی دنجی ست که قهوه هایش/ حرف ندارد/"سوسن درفش"

تو به نقش قهوه اعتقاد داری/ به پیش بینی/ به بازی های بزرگ/ من فقط به چشمانت/ "پل ورلن"

* با لشکرت چه حاجت رفتن به جنگ دشمن/ تو خود به چشم و ابرو بر هم زنی سپاهی/ "سعدی"

* خاورمیانه را آفرید از روی چشم های شرقی ات/ پرآشوب/ رنجور/ خسته/ زیبا/ "عباس معروفی"

* من گمانم کشف الکل منشأش چشم تو بود/ تا نگه کردی به "رازی" باب شد مِی خوارگی/ "مهدی خداپرست"

* دیده رخسار تو را دیده و خواسته است/ حق گواه است در این حادثه ما بی گنهیم/ "ادیب برومند"

* توی شاهنامه ی فردوسی آمده که گرز رستم 900 مَن وزن داشت با یک حساب و کتاب سرانگشتی هر من معادل 3 کیلوگرم است یعنی به اعتباری می شود 2 تن و 700 کیلوگرم اصلا قبول رستم، پهلوان، تنومند، نیرومند، درشت هیکل ولی خداییش اسبش که دیگر اسب بود نیسان آبی که نبوده  :-)

* باور می کنید من امروز ماشین عروس دیدم توی این شرایط ؟؟!! من دیروز بعد از دو ماه رفتم  به دیدن پدر و مادرم آخرین باری که دیدمشان برای روز مادر بود که به دیدن مادرم رفتم. حتی برای روز پدر به دیدن پدرم نرفته بودم حتی برای سال نو به دیدنشان نرفته بودم یک ساعت نشستم سریع بلند شدم برگشتم به خانه ی خودم.