البَدرُ یَکملُ کُلَّ شهرٍ مَرّةً
وَ هلالُ وَجهِکِ کُلَّ یومٍ کاملٌ...
*********************************
قرص قمر، هر ماه یک بار کامل می شود
امّا هلای روی تو هر روز ماهی کامل است...
"طرفة بن العَبد ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از واعظ خوانساری
* این را هم بخوانید از ترجمه های سابقم هست:
أحیاناً اللَّیلُ یَستَیقِظُ بِداخِلی
وَ لیسَ بِإمکانی عَمَلُ شَیءٍ
سِوى أَن أکُونَ قَمَراً...
***************************
گاهی شب در من بیدار می شود
و من کاری از دستم برنمی آید
جز آنکه ماه باشم...
"محمود درویش ترجمه ی خودم"
//////////////////////////////////////
* من صورت چون ماه تو را دیده ام امشب/ دیگر چه نیازی ست به اعلام مراجع؟/"انسیه آرزومندی"
* دیگران را عید اگر فرداست ما را این دم است/ روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست/"سعدی"
* هر کس که روی ماه تو را دیده ،دیده است/ فرقی که بین دیده و بین شنیده ها ست/ "حامد عسگری"
* بگیر فطرهام، اما مخور، برادر جان! / که من در این رمضان، قوتِ غالبم غم بود!/"مهدی اخوان ثالث"
* رمضان است و تو هستی چه کنم با این درد ؟/ ماه ِ من یک طرف و مـاه خدا یک طرف است./"یاسر قنبرلو"
* ماه من! طائفه ی روزه بگیران چه کنند؟/ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی/"مهدی فرجی"
* امروز 12 اردیبهشت است روز معلّم اینها را به این مناسبت بخوانید:
* پادشاهی پسر به مکتب داد/ لوح سیمینش بر کنار نهاد/ بر سر لوح او نِبِشته به زر/ جور استاد بِه ز مِهر پدر/"سعدی"
* همه قبیله من عالمان دین بودند/ مرا معلّم عشق تو شاعری آموخت/"سعدی"
* یک معلّم بر ابدیّت اثر می گذارد و هرگز نمی تواند بگوید که نفوذش در کجا متوقّف می شود.../"هنری آدامز"
* یک ضرب المثل انگلیسی هست که می گوید: اشتباه یک پزشک زیر خاک دفن می شود، اشتباه یک مهندس روی خاک سقوط می کند، امّا اشتباه یک معلّم روی خاک راه می رود و جهانی را به فنا می دهد...
* روز اوّل که به استاد سپردند مرا/ دیگران را خِرَد آموخت مرا مجنون کرد/"حافظ"
* این را هم بخوانید:
یسرُقونَ نُصوصی
وَ یستطیعونَ إقناعَ حبیباتِهِم بالمَجیءِ
إلّا أنتِ...
أکتُبُ لکِ عُمری علی الورقِ
وَ لاتأتینَ...
**********************
نوشته هایم را می دزدند
و معشوقه هایشان را راضی می کنند به آمدن
مگر تو ...
برایت تمام زندگی ام را روی کاغد می نویسم
و نمی آیی...
"احمد عمارنة ترجمه ی خودم"
/////////////////////////////////////////
* یک چند به کودکی به استاد شدیم/ یک چند به استادی خود شاد شدیم/ پایان سخن شنو که ما را چه رسید/ از خاک در آمدیم و بر باد شدیم/"خیّام نیشابوری"
* عید هر کس آن مَهی باشد که او قربان اوست/"مولانا"
*همین...
وَ یبعثُ اللّهُ مَن یَحتضِنُکَ فی قلبهِ کوطنٍ صغیرٍ
بعیداً عن تفاهةِ هذا العالمِ
وَ سوءِ الّذی یَسکُنُهُ فی کلِّ زاویةٍ
************************************
و خداوند کسی را می فرستد که تو را همچون وطنی کوچک در قلبش به آغوش می کشد
به دور از زشتی های این جهان
و شرارتی که در هر گوشه و کنارش برقرار است
"رضوی عاشور ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از آرش مهدی پور
* پیرو پست بالا اینها را هم بخوانید:
الحِضنُ هوَ اکثرُ الاماکنِ الضیقةِ اتّساعاً
**************************
آغوش وسیع ترین مکان کوچک دنیاست
"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"
//////////////////////////////////////
الوطنُ لیس شرطاً أن یکونَ أرضاً کبیرةً
فقد یکونُ مساحةً صغیرةً حدودُها کتفَینِ
****************************************
شرط وطن این نیست که زمینی بزرگ باشد
بلکه می تواند مساحتی کوچک باشد به اندازه ی شانه ها
"غسان کنفانی ترجمه ی خودم"
//////////////////////////////////////
* غم هایم هرچه که باشد وسیع تر از شانه هایت نیست/"فرشته رضایی"
* در آغوش آنچنان گیرم تنت را/ که نبود آگهی پیراهنت را/"نظامی کنجوی"
* آنچنان دلبسته ام بر دکمه ی پیراهنش/ فکر آغوشش لباسم را معطّر می کند/"علی صفری"
* از پیراهنت دستمالی می خواهم که زخم عمیقم را ببندم و از دهانت بوسه ای که جهانم را تازه کنم/"حسین منزوی"
* بهار خوب ندیدم بهار خوبی باش/ تو روزگار منی روزگار خوبی باش/"ناصر حامدی"
* نه مرا با تو بودن آسان است/ نه توان گفتنت وداع وداع/ عشق ای ترکِشِ کنارِ نخاع/"بهادر باقری"
* هوشنگ ابتهاج درباره ی زخم هایی که به روحمان وارد می شود می گوید: خون می رود نهفته از این زخم اندرون/ ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد... محمود دولت آبادی هم می گوید: زخمی اگر بر قلبت بنشیند، نه می توانی زخم را از قلبت وا کنی نه می توانی قلبت را دور بیندازی. زخم تکّه ای از قلب توست، زخم و قلبت یکی هستند...
* امروز توی یک کتاب با یک کلمه ی جدید آشنا شدم sillage سیاژ کلمه ای ست فرانسوی به معنای رد عطری که از یک نفر به جا می ماند. قشنگ بود...
* الان خیلی خوب درک می کنم که حسین پناهی چه حسّی داشت وقتی گفت: سرم ظرفیّت خاطراتم را ندارد...
* در عشق توام نصیحت و پند چه سود/ زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود/ گویند مرا که بند بر پاش نهید/ دیوانه دل است پای در بند چه سود/"مولانا"
* عکس را که می دانید خیلی دوست دارم بعد این عکس بود که فهمیدم چرا مجری کلید اسرار همیشه پالتویش چند سایز بزرگ تر بود :-)
* یکی از پسرهای کلاسم سال ها قبل شاگرد پدرم بود این ترم شاگرد من است اتّفاق قشنگی بود :-)
* راستی سلام...