"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"عشق را راه گریزی نیست پیگیرش مباش/ خواه مجنون خواه عاقل می چشد این زهر را"


- ﺗَﻘﻮلُ ﻏﺎدةُ ﺍﻟﺴَّﻤّﺎﻥ ﻟِﻐَﺴّﺎن ﻛﻨﻔﺎﻧﻲ:

أﻋﻠَﻢُ ﺃﻧَّﻚ ﺗَﻔﺘَﻘﺪُﻧﻲ

ﻟﻜﻨَّﻚ َﻻ ﺗَﺒﺤَﺚُ ﻋﻨّﻲ؛

وَ ﺇﻧَّﻚَ ﺗُﺤِﺒُّﻨﻲ وَ ﻻ ﺗﺨﺒﺮُﻧﻲ؛

وَ ﺳَﺘَﻈِﻞُّ ﻛَﻤﺎ ﺃﻧﺖ..

ﺻُﻤﺘُﻚَ ﻳَﻘﺘُﻠُﻨﻲ..

- ﻳَﺮِدُّ ﻏﺴّﺎن:

وﻟﻜﻨَّﻨﻲ ﻣُﺘﺄﻛّﺪٌ ﻣِﻦ شئءٍ وﺍﺣﺪٍ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻷﻗَﻞِّ هُوَ ﻗﻴﻤﺘُﻚِ ﻋِﻨﺪی..

ﻛُﻞُّ ﻣﺎ ﺑِﺪﺍﺧﻠﻲ ﻳَﻨﺪَﻓِﻊُ ﻟﻚِ ﺑِﺸﺮﺍهةٍ؛ ﻟﻜﻦَّ ﻣَﻨﻈﺮی ﺛﺎﺑﺖٌ..

*************************

- غادة السمان به غسان کنفانی می‌ گوید:

می‌ دانم که مرا کم داری

امّا دنبالم نمی‌ گردی

دوستم داری ولی به من نمی‌ گویی

و تو آنگونه که هستی، خواهی ماند..

این سکوت تو مرا می‌ کُشد

- غسّان کنفانی در جواب می‌ گوید:

من امّا لا اقل از یک چیز مطمئنم

و آن ارزش تو نزد من است

سراپای وجودم با حرص و ولع

به سمت تو خیز برمی‌ دارد

اما ظاهرم ثابت است..

"از نامه های غادة السمان به غسّان کنفانی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از علیرضا سهرابی: می کشد دل در فراقت همچو مسکین درد را/ می کند رَم می کشد سر همچو اسبی شهر را/ تا که شاید مرهمی بر قلب او بتوان گذاشت/ گوشه چشمی، زلفکی تسکین دهد این زخم را/ عشق را راه گریزی نیست پیگیرش مباش/ خواه مجنون خواه عاقل می چشد این زهر را/ عشق را تشبیه مرگ و درد و مردن جایز است/ار که چون مردن شود، من می پرستم مرگ را/ تا تو باشی حال دل از خوش خوشان خوشتر بُوَد/در کنارت با رضایت می چشم این شهد را...

* گرچه سخت است به فکری هوس نان نرسد/ قصّه ای نیست که با عشق به پایان نرسد/ عشق احساس خطر کردن و رفتن به رهی است/ که در آن هیچ سری ساده به سامان نرسد/"غلامرضا طریقی"

* نیست پروا تلخ کامان را ز تلخی های عشق/ آب دریا در مذاقِ ماهی دریا خوش است/"صائب تبریزی"

* نشاط این بهارم بی گلِ رویت چه کار آید/ تو گر آیی، طرب آید، بهشت آید، بهار آید/"بیدل دهلوی"

* با خیالش سیب و سبزه می گذارم روی میز/ سفره ی هفت سین من پُر می شود از عطر یار/"پروانه حسینی"

* با توام میوه ی ممنوعه ای عشقِ محال/ پیش تو ای کاش بودم لحظه ی تحویل سال/" جواد الماسی"

* کاری به سرد و گرم بهار و خزان نداشت/ این پنجره فقط به هوای تو باز بود/"فرامرز عرب عامری"

* باد بهار می دمد و من ز یار دور/ با غم نشسته دایم و از غمگسار دور/ "اوحدی مراغه ای"

* آب و جارو زده ام کل خیابان ها را/ سال من نو نشود تا تو نیایی امسال/"الهه سلطانی"

* گرچه غمگین! گرچه زخمی! گرچه در بند!/ سرزمینم! وطنم! نوروز است چند روزی تو بخند/"داوود جهانوند"

* صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام/ ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم/"وحشی بافقی"

* احسن الحال منی باید بخندی تا که من/ سین به سین سفره ام با خنده ات کامل شود/"امید غلامی"

* ما سال هاست غیر زمستان ندیده ایم/ تقویم ها دروغ نوشتند از بهار/"نفیسه سادات موسوی"

* به زن ها بگویید برای نظامی هایشان آرایش غلیظ کنند/ برقصند و آواز بخوانند/ و جلوی ریختن خونِ هزاران هزار آدم بی دفاع را بگیرند/بگویید موهایشان را باز کنند و در خانه برهنه راه بروند/ تا عطر زنانگی شان همسرانشان را گیج کند/ و از فکر جنگ بیایند بیرون/ به زن ها بگویید زیبایی شما از هر فرمانده ای فرمانده تر است/ زیبا بگردید/ و با زیبایی تان دستور بدهید از فرمان سرپیچی کنند/ به زن ها بگویید زیبایی شما حتّی مرگ را هم می کُشد/"سیاوش شمشیری"

* سیّاره ی ما دیگر نیازی به آدم های موفّق ندارد/ این سیّاره به شدّت نیازمند افراد صلح جو/ درمانگر/ ناجی/ قصّه گو/ و عاشق است/ "دالایی لاما"

* شعر در روزگار دشواری/ گلی ست بر مزاری/"محمود درویش"

* کلمات/ قوی ترین دارویی ست که توسط بشر به کار گرفته شده است/"رودیارد کیپلینگ"

* یک روح غمگین می تواند زودتر از یک میکروب آدم را بکشد/"آل پاچینو"

* وقتی به خودمان این فرصت را می دهیم که بی خیال همه ی تنش ها شویم، بدن می تواند با استفاده از توانایی ذاتی اش خود را درمان کند/"تیچ نات هان"

* مردی که به عمری نبینیم غمش را/ زیبایی چشم تو درآرَد پدرش را/ یک عمر به دنبال کسی مثل تو بودم/ آنگونه که جوید شب تاریک مَهَش را/ آشفته بُدَم با تو به آرام رسیدم/ آنگونه که یابد شب تاریک مَهَش را/ بی رحم ترین حالت ممکن شده چشمت/ از سینه ی مظلوم شنیدم سخنش را/ ای وای از آن روز که در اوج تمنّا/ لیلا بپسندد دلِ یارِ دگرش را/"ابراهیم صالحی تبار"

* اگر صد قرن تنهایم نمی نالم ز بی مهری/ که مِهرِ چشمِ تو شاید پس از پایان به دست آید/ خداوندا مگیر از ما به سختی فتح کردن را/ که شاهی هم نمی ارزد اگر آسان به دست آید/" ابراهیم صالحی تبار"

* این را هم بخوانید:
یأتی علی النّاسِ زمانٌ یکونُ فیهِ أحسنُهم حالاً مَن کانَ جالِساً فی بَیتِهِ/ روزگاری می رسد که بهترین مردم کسانی هستند که خانه نشین باشند/ "علی ابن ابی طالب"
 
+ طالب آملی در همین مضمون گفته: خشت بر خشت زوایای جهان گردیدم/ منزلی امن تر از گوشه ی تنهایی نیست...

* باد یارب ز سعادت همه روزش نوروز/ هر که در عید نیامد به مبارک بادم/" صائب تبریزی"

* زمانی نیز/ باید به دور از مردم با خودم خلوت کنم/ تا آنچه در همنشینی آنها بر دلم نشست/ از دل بردارم/"توفیق الحکیم"

* این را هم بخوانید:
 أحبِبنی 
بعیداً عَن بِلادِ القهرِ وَ الکبتِ
بعیداً عَن مدینتِنا الّتی شبعت مِن الموتِ...
*******************************
مرا دوست بدار
به دور از سرزمین خشم و سرکوب
 به دور از شهرمان که از مرگ سیراب شده است...
"نزار قبانی ترجمه ی خودم"

* بگفت تو ز چه سیری؟ بگفتم از جز تو/"مولانا"

* ندارد...